احترام امام حسین (علیه السلام) به زینب
در اخبار آمده که هر گاه حضرت زینب به دیدار برادرش امام حسین (علیه السلام) مى آمد، حضرت به احترام او جلو پایش حرکت مى کرد و سر پا مى ایستاد و او را در جاى خود مى نشاند به راستى که این خود مقام عظیمى است که آن حضرت در نزد برادرش داشت ، همان گونه که او امین و امانتدار پدر، نسبت به هدایاى الهى بود.(1)
بزرگداشت زینب (سلام الله علیها)
علامه و مرد بسیار دانا سید جعفر، از خویشاوندان بحرالعلوم طباطبایى ، در کتاب ((تحفة العالم )) چنین مى نویسد:
((در جلالت قدر و بزرگى مقام و برترى شان و بزرگى حال و چگونگى او بس است آنچه در برخى از اخبار رسیده ، به اینکه زینب (سلام الله علیها) نزد امام حسین (علیه السلام) در آمد و آن حضرت قرآن مى خواند، پس حضرت (چون دید زینب آمد) قرآن را بر زمین نهاد و براى اجلال و تعظیم و بزرگ داشتن او بر پاى ایستاد.))(2)
شرط ازدواج زینب (سلام الله علیها)
و گفته اند: حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هنگامى که زینب (سلام الله علیها) را به پسر برادرش عبدالله بن جعفر تزویج کرد، در ضمن عقد، شرط نمود هر گاه زینب خواست با برادرش حضرت امام حسن (علیه السلام) سفر رود، او را از آن منع نکرده و باز ندارد، و چون عبدالله بن جعفر خواست حضرت امام حسین (علیه السلام) را از سفر عراق باز دارد و حضرت آن را نپذیرفت و عبدالله مایوس و نومید گردید، دو فرزندش عون و محمد را فرمان داد که به همراه آن بزرگوار به عراق روند و در برابر آن حضرت جهاد و کارزار نمایند، و هنگامى که حضرت امام حسین (علیه السلام) روانه کوفه شد، هر کس او را ملاقات و دیدار مى نمود، از مردم کوفه و مکر و فریب ایشان او را مى ترسانید، حضرت امام حسین (علیه السلام) مى فرمود: ((ایم الله لتقتلنى الفئة ، و لیسلطن علیهم من یذلهم ))؛ به خدا سوگند هر آینه گروه ستمگران مرا مى کشند، و خدا کسى را که آنان را ذلیل و خوار گرداند، بر ایشان مسلط و چیره نماید.(3)
سخنرانى بین حسن و حسین (علیه السلام)
از امورى که بیانگر اوج مقام ارجمند زینب (سلام الله علیها) است ، اینکه امام حسن مجتبى (علیه السلام) در شان او خطاب به او فرمود: ((تو از درخت نبوت و از معدن رسالت مى باشى .))
در این راستا به روایت زیر توجه کنید:
((روزى حضرت زینب (سلام الله علیها) در محضر دو برادرش ، حسن و حسین (علیه السلام) نشسته بود ، و آنها درباره بعضى از گفتار رسول خدا (صلی الله علیه واله) با هم گفت و گو مى کردند. زینب (سلام الله علیها) به آنها عرض کرد: شنیدم در گفتار خود مى گفتید رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمود: ((الحلال بین و الحرام بین شبهات لا یعلمهن کثیر من الناس ...)) ؛ بعضى از امور حلال آشکار است و بعضى حرام آشکار ، ولى بعضى شبهه ناک است که بسیارى از مردم حکم آن را نمى دانند و تشخیص نمى دهند.
آن گاه زینب (سلام الله علیها) چنین شرح داد: هر کس از امور مشتبه پرهیز کند، دین و آبرویش را از انحراف حفظ مى کند و هر کس که مرتکب امور شبهه ناک شد، پایش به سوى حرام مى لغزد ، مانند چوپانى که گوسفندانش را در نزدیک پرتگاهى عبور مى دهد، قطعا احتمال سقوط آن گوسفندان از آن پرتگاه ، بسیار است ، بدان که هر چیزى پرتگاهى دارد، امورى را که خداوند حرام کرده ، همان پرتگاه هستند، ارتکاب امور شبه ناک ، نزدیک به آن پرتگاه خواهد بود که موجب سقوط خواهد شد.
در هر انسانى عضوى وجود دارد که اگر صالح شود، موجب صالح شدن سایر اعضا است و اگر فاسد شود، باعث فاسد شدن سایر اعضا مى گردد. آن عضو قلب است . اى برادرانم ! (حسن و حسین ) آیا از پیامبر (صلی الله علیه واله) که به تادیب الهى ادب شده ، شنیده اید که فرمود: ((ادبنى ربى و احسن تادیبى ))؛ خداوند مرا تادیب نمود و نیکو ادب کرد؟
حلال آن است که خداوند آن را حلال نموده ، قرآن آن را بیان کرده و پیامبر (صلی الله علیه واله) آن را توضیح داده است ، مانند: حلال بودن خرید و فروش ، اقامه نماز در وقتش ، اداى زکات ، انجام روزه ماه رمضان و حج براى مستطیع ، و ترک دروغ ، نفاق و خیانت و مانند: امر به معروف و نهى از منکر.
حرام آن است که خداوند آن را حرام کرده ، و در قرآن بیان نموده است و به طور کلى حرام نقیض حلال است . امام امور شبهه ناک ، امورى است که نه حلال بودن آن را مى دانیم و نه حرام بودن آن را، انسان با ایمانى که نه حلال بودن چیزى را مى داند و نه حرام بودن آن را، اگر سعادت دنیا و آخرت را مى طلبید،
باید هیچ گاه به دنبال چیزى که آخرش مشتبه است نرود، واجبات الهى را انجام دهد و محرمات او را ترک نماید و از شبهه ها پرهیز کند، در این صورت قطعا رستگار شود، و گرنه پایش به سوى حرام بلغزد و سرانجام در میان حرام بیفتد.
هنگامى که گفتار زینب کبرى (سلام الله علیها) به این جا رسید، امام حسن (علیه السلام) به زینب (سلام الله علیها) رو کرد و فرمود: خداوند به کمالات تو بیفزاید ، آرى همان گونه است که مى گویى ، ((انک حقا من شجرة النبوة و من معدن الرسالة ))؛ حقا که تو از درخت نبوت و از معدن رسالت هستى . یعنى گفتار و روش و منش تو، از مرکز نبوت و مخزن رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله) نشأت مى گیرد.(4)
سؤال و جواب برادر و خواهر
روزى جناب زینب (سلام الله علیها) از برادر بزرگوار خود امام حسین (علیه السلام) چند مطلب پرسید که در ذیل مى خوانید:
حضرت زینب : اى برادر! مصیبت شما بزرگتر است یا مصیبت حضرت آدم ؟
حضرت امام حسین : اى خواهرم ! آدم بعد از فراق حضرت حوا به وصال رسید اما من بعد از فراق به شهادت مى رسم .
حضرت زینب : اى برادر! مصیبت شما نسبت به مصیبت حضرت ابراهیم خلیل در مقام مقایسه چگونه است ؟
حضرت امام حسین : اى خواهرم ! آتش به روى حضرت ابراهیم گلستان شد، اما آتش جنگ من سوزان گردد.
حضرت زینب : اى برادر! مصیبت شما بزرگتر است یا مصیبت حضرت زکریا؟
حضرت امام حسین : اى خواهرم ! زکریا را دفن کردند، اما بدن مرا زیر سم اسبان قرار مى دهند.
حضرت زینب : اى برادر! مصیبت شما در مقام مقایسه با مصیبت حضرت یحیى چگونه است ؟
حضرت امام حسین : اى خواهرم ! اگر چه سر یحیى را از طریق ظلم و ستم بریدند اما بستگانش را اسیر نکردند، ولى اهل و عیالم را بعد از شهادتم اسیر خواهند کرد.
حضرت زینب : اى برادر! مصیبت شما نسبت به ایوب چگونه است ؟
حضرت امام حسین : اى خواهرم ! زخمهاى ایوب مرهم پذیر شد و خوب گردید، امام زخمهاى من خوب نخواهد شد.(5)
سؤ ال زینب از پدر در لحظه آخر
حضرت زینب (سلام الله علیها) مى گوید: هنگامى که پدرم على (علیه السلام) بر اثر ضربت ابن ملجم بسترى گردید، نشانه هاى مرگ را در رخسار آن حضرت دیدم ، به او عرض کردم : ام ایمن به من چنین و چنان حدیث کرد (که پنج تن در یک جا جمع بودند و پیامبر (صلی الله علیه واله) ناگهان غمگین شد و علت غم را پرسیدند، جریان شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و على (علیه السلام) و حسن و حسین (علیه السلام) را شرح داد) مى خواهم از شما آن را بشنوم .
امام على (علیه السلام) فرمود: دخترم ! حدیث ام ایمن صحیح است ، گویا تو و دختران رسول خدا (صلی الله علیه واله) را مى نگرم که به صورت اسیر با کمال پریشانى وارد این شهر (کوفه) مى کنند، به گونه اى که ترس آن دارید که مردم به سرعت شما را بقاپند ((فصبرا صبرا...)).
((صبر و استقامت کنید، سوگند به خداوندى که دانه را شکافت و انسان را آفرید، در آن روز در سراسر روى زمین ولى خدا غیر از شما و دوستان و شیعیان شما، وجود ندارد، رسول خدا (صلی الله علیه واله) به ما چنین خبر داد و فرمود: در این هنگام ابلیس با بچه ها و اعوان خود در سراسر زمین سیر مى کنند، و ابلیس به آنها مى گوید: ((اى گروه شیطانها، ما انتقام آدم (علیه السلام) از فرزندانش گرفتیم ، و در هلاکت آنها سعى بلیغ کردیم ، بکوشید تا مردم را نسبت به آنها به ترید و شک بیندازید و مردم را به دشمنى آنها وادار نمایید...))(6)
تعبیر خواب زینب (سلام الله علیها) توسط پیامبر
به هنگام رحلت رسول خدا (صلی الله علیه واله) امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) هر دو خوابى دیدند که دلیل بر فوت رسول خدا بود، از این رو شروع به گریه و زارى کردند. زینب (سلام الله علیها) نزد رسول خدا(صلی الله علیه واله) آمده گفت : ((اى جد بزرگوار! دیشب در خواب دیدم که بادى سیاه وزیدن گرفت و دنیا را تیره و تار ساخت ، تاریکى همه جا را فرا گرفت و مرا از سویى به سوى دیگر مى برد. درخت تنومندى را دیدم و از شدت وزش باد به آن درخت چسبیدم . آن باد درخت را از جاى کند و بر زمین انداخت . بعد به شاخه بعد به شاخه بزرگى از شاخه هاى آن درخت آویختم ، آن را نیز کند. به شاخه اى دیگر چسبیدم ، آن نیز شکست . به یکى از دو شاخه فرعى آن چسبیدم ، آن نیز شکست . در این حال از خواب بیدار شدم .))
رسول خدا (صلی الله علیه واله) در حالى که مى گریست ، خطاب به زینب فرمود: ((آن درخت جد تواست و شاخه نخستین مادرت فاطمه است ، دومى پدرت على و آن دو شاخه دیگر، برادرانت ، حسنین مى باشند که دنیا با فقدان آنان سیاه مى گردد، تو در ماتم آنان لباس سیاه به تن خواهى کرد.))(7)
فرزندان حضرت زینب (سلام الله علیها)
سبط بن جوزى در ((تذکرة الخواص)) گوید: عبدالله بن جعفر را فرزندان متعدد بوده است . از آن جمله ، على و عون الاکبر و محمد و عباس و ام کلثوم مى باشند که مادر آنان حضرت زینب (سلام الله علیها) بوده است .(8)
پرستارى مادر
روزهایى بر حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) گذشت که بر اساس دردهاى فراوان از جمله : شکسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت سیلى خورده و سقط جنین ، حدود90 روز بسترى بود. ناگفته پیداست که چنین بیمارى نیاز به پرستار دارد، لذا حضرت زینب در سن 5 سالگى از مادر پذیرایى و پرستارى مى کرد و متاءسفانه طولى نکشید که به فراق مادر مبتلا گردید.(9)
القاب حضرت زینب (سلام الله علیها)
عالمه غیر معلمه : داناى نیاموخته
فهمة غیر مفهمه : فهمیده بى آموزگار
کعبة الرزایا: قبله رنجها.
نائبة الزهراء: جانشین و نماینده حضرت زهرا (سلام الله علیها)
نائبة الحسین : جانشین و نماینده حضرت حسین (علیه السلام)
ملیکة الدنیا: ملکه جان ، شهبانوى گیتى .
عقیلة النساء: خردمند بانوان .
عدیلة الخامس من اهل الکساء: همتاى پنجمین نفر از اهل کساء.
شریکة الشهید: انباز شهید.
کفیلة السجاد: سرپرست حضرت سجاد.
ناموس رواق العظمه : ناموس حریم عظمت و کبریایى .
سیة العقائل : بانوى بانوان خردمند.
سر ابیها: راز پدرش على (علیه السلام)
سلالة الولایة : فشرده و خلاصه و چکیده ولایت .
ولیدة الفصاحة : زاده شیوا سخنى .
شقیقة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (علیه السلام).
عقیلى خدر الرسالة : خردمند پرده نشینان رسالت .
رضیعة ثدى الولایة : کسى که از پستان ولایت شیر خورده .
بلیغة : سخنور رسا.
فصیحة : سخنور گویا.
صدیقة الصغرى : راستگوى کوچک (در مقابل صدیقه کبرى ).
الموثقة : بانوى مورد اطمینان .
عقیلة الطالبین : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در بین طالبیان ).
الفاضلة : بانوى با فضیلت .
الکاملة : بانوى تام و کامل .
عابدة آل على : پارساى خاندان على
عقلیة الوحى : بانوى خردمند وحى
شمسة قلادة الجلالة : خورشید منظومه بزرگوارى و شکوه .
نجمة سماء النبالة : ستاره آسمان شرف و کرامت .
المعصومة الصغرى : پاک و مطهره کوچک .
قرینة النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.
محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (صلی الله علیه واله).
قرة عین المرتضى : نور چشم حضرت على (علیه السلام).
صابرة محتسبة : پایدارى کننده به حساب خداوند براى خداوند.
عقیلة النبوة : بانوى خردمند پیامبرى .
ربة خدر القدس : پرونده پرده نشینان پاکى و تقدیس .
قبلة البرایا: کعبه آفریدگان .
رضیعة الوحى : کسى که از پستان وحى شیر مکیده است .
باب حطة الخطایا: دروازه آمرزش گناهان .
حفرة على و فاطمه : مرکز جمع آورى دوستى و محبت على (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها).
ربیعة الفضل : پیش زاده فضیلت و برترى .
بطلة کربلاء: قهرمان کربلا.
عظیمة بلواها: بانویى که امتحانش بس بزرگ بود.
عقلیة القریش : بانوى خردمند از قریش .
الباکیة : بانوى گریان .
سلیلة الزهراء: چکیده و خلاصه حضرت زهرا (سلام الله علیها).
امنیة الله : امانت دار الهى .
آیة من آیات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.
مظلومة وحیدة : ستمدیده بى کس .(10)
حضرت زینب (سلام الله علیها) در سوگ پیامبر، على ، فاطمه و حسن (علیه السلام)
زینب در سوگ جدش رسول خدا (صلی الله علیه واله)
پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله) زینب را بسیار دوست مى داشت ، زیرا سیماى او یاد آور خدیجه (سلام الله علیها) بود و نامش یادآور دختر شهیدش .
رسول خدا (صلی الله علیه واله) مى دانست که این بانوى کوچک در آینده سنگ صبور اهل بیت خواهد شد و زخمهاى دل امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مرهم خواهد بود. از این رو، علاقه خاصى به او داشت .
مى توان گفت که روزهاى خوشى و عزت زینب (سلام الله علیها) در دوران جدش پیامبر خدا (صلی الله علیه واله) بود، چرا که بعدا گرفتار فراق و سوگ عزیزان و شاهد تهاجم به خانه ولایت شد.
زینب پنج سال بیشتر نداشت که جدش رسول خدا در آستانه مرگ قرار گرفت . او فرزندانش را فرا خواند و با آنان به گفت و گو پرداخت . در این لحظات زینب مى دید که بزرگترین پناه آنان ، جد بزرگوارشان ، در حال پیوستن به لقاء الله است . سر مبارک ایشان روى سینه پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار گرفته بود، گویا ودایع رسالت به سینه ولایت انتقال مى یافت . ملایکه نیز گروه گروه نازل مى گشتند و در عزاى شریف ترین خلق عالم امکان ، به اهل بیت ، به ویژه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) تسلیت مى گفتند.(11)
آرى ، عزاى زینب شروع شد و از آن پس مصایب و محنت هاى فراوانى را پذیرا گشت .(12)
زینب نظاره گر گریه پیامبر(صلی الله علیه واله)
...پس عمه ام فرمود: بلى ، ام ایمن برایم نقل نمود که رسول خدا (صلی الله علیه واله) روزى از روزها به منزل حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نزول اجلال فرمود و حضرت فاطمه (سلام الله علیها) براى آن جناب حریره درست کردند و حضرت على (علیه السلام) طبقى نزد حضرت آوردند که در آن خرما بود، سپس ام ایمن گفت : من نیز قدحى که در آن شیر و سرشیر بود را خدمتشان آوردم ، رسول خدا (صلی الله علیه واله) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) و فاطمه و حسنین - علیهم السلام - از آن حریره میل کرده و سپس همگى آن شیر را آشامیدند و پس از آن رسول خدا (صلی الله علیه واله) و به دنبال آن حضرت ایشان از آن خرما و سرشیر تناول نمودند و بعد رسول خدا (صلی الله علیه واله) دست هاى مبارکشان را شستند در حالى که امیرالمؤمنین (علیه السلام) آب روى دستهاى آن حضرت مى ریختند و پس از آن که آن جناب از شستن دست ها فارغ شدند دست به پیشانى کشیده ، آن گاه به طرف على و فاطمه و حسن و حسین - علیهم السلام - نظرى که حاکى از سرور و نشاط بود نموده ، سپس با گوشه چشم به جانب آسمان نگریست بعد صورت مبارک به طرف قبله کرده و دست ها را گشاد و دعا نمود.
و پس از آن ، با حالت گریه به سجده رفتند و با صداى بلند مى گریستند، و اشک هایشان جارى بود. سپس سر از سجده برداشته و به راه افتادند در حالى که اشک هاى آن حضرت قطره قطره مى ریخت ، گویا باران در حال باریدن بود، از این صحنه حضرت فاطمه و على و حسن و حسین (علیه السلام) محزون شده و من نیز متاءثر گشته و اندوهگین شدم ، ولى همگى از سؤال نمودن پرهیز کرده و از آن حضرت نپرسیدیم که سبب این گریه چیست ، تا گریستن آن جناب به درازا کشید. در این هنگام على و فاطمه - علیهماالسلام - پرسیدند: چه چیز شما را گریانده یا رسول الله ! خدا هرگز چشمان شما را نگریاند، قلب ما از این حال شما جریحه دار گردیده ؟! حضرت فرمودند: اى برادر من ، به واسطه شما مسرور گشتم ...
مزاحم بن عبدالوارث در حدیث خود به اینجا که مى رسد مى گوید:
نقل است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله) در جواب امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: اى حبیب من ! به واسطه شما چنان مسرور و شادمان شدم که تاکنون این طور خوشحال نشده بودم و به شما نگریستم و خدا را بر نعمت شما که به من داده حمد و سپاس نمودم ، در این هنگام جبرئیل (علیه السلام) بر من فرود آمد و گفت : اى محمد! خداوند متعال بر آنچه در نهان تو است اطلاع داشته و مى داند که سرور و شادى تو به واسطه برادر و دختر و دو سبط تو مى باشد پس نعمتش را بر تو کامل کرده و عطیه اش را بر تو گوارا نمود یعنى ایشان و ذریه آنها و دوستداران و شیعیانشان را در بهشت با تو همسایه نمود، بین تو و ایشان تفرقه و جدایى نمى اندازد، ایشان را عطاء بدون منت او منتفع شده همان طورى که به تو عطاء مى گردد تا آنجایى که راضى و خشنود شده بلکه فوق رضایت ایشان و به تو حق تعالى عنایت مى فرماید و این لطف و عنایت در مقابل آزمایش و ابتلائات بسیارى است که در دنیا متوجه ایشان شده و ناملایماتى که به وسیله مردم و آنهایى که از ملت و کیش تو مى باشند و خود را از امت تو پنداشته ، در حالى که از خدا و از تو بسیار دور هستند به ایشان مى رسد. گاهى ضربه هاى شدید و غیر قابل تحمل از ناحیه این گروه متوجه ایشان شده و زمانى با قتل و کشتار ایشان مواجه گردند. قتلگاه هاى ایشان مختلف و پراکنده و قبورشان از یکدیگر دور مى باشد. خیر جویى نما از خداوند براى ایشان و براى خودت ، حمد و سپاس خداى عزوجل و آنها بر خیرش و راضى شو به قضاى او، پس حمد خداى به جا آورده و راضى شدم به قضایش به آنچه براى شما اختیار فرموده .(13)
حنوط جدم را بیاور!
مجلسى در جلد نهم بحار الانوار در شهادت على (علیه السلام) چنین نقل مى کند:
حسن (علیه السلام) خواهرش زینب (سلام الله علیها) را صدا زده گفت : اى ام کلثوم ، حنوط جدم رسول خدا را بیاور! زینب (سلام الله علیها) فورا حنوط را آورد وقتى سر آن را گشود بوى خوش آن تمام خانه و شهر کوفه و خیابانها و کوچه هاى آن را پر کرد.(14)
زینب (سلام الله علیها) در سوگ مادر
نابکاران و کوردلانى که مى خواستند على (علیه السلام) را به بیعت با خلیفه وادارند، آمده بودند تا او را به زور از خانه اش بیرون ببرند. على بیرون نرفت ، زهرا پیش آمد و با ضربات ((مغیره )) و ((قنفذ)) نقش زمین گشت و با بدنى مجروح در بستر بیمارى قرار گرفت . و سرانجام زینب به سوگ مادر نشست .(15)
زهرا (سلام الله علیها) چون در بستر مرگ قرار گرفت ، به دختر پنج ساله اش وصیت کرد: ((هرگز از دو برادرت جدا مشو. پیوسته با آنان باش و از آنان نگهدارى کن . براى آنها به جاى من مادر باش .))(16)
زینب به چشم خود دید که چگونه پدرش جسم پاک مادر را غسل داده و چگونه اشک مى ریزد، چه سان ناتوان شده و از خدا صبر و بردبارى مى طلبد؟!
هنگام دفن مادر، که به نظر مى رسد در خانه انجام گرفت ، با چشم تیزبین مى دید که که زهرا را زیر خاکها پنهان مى کنند، و با یاد نمودن رسول خدا از ستم امت و ستمگران ریاست طلب شکوه مى کنند.(17)
زینب با دیدن چنین مناظرى رو به سوى قبر پیامبر کرد و گفت : با مرگ مادر جاى خالى تو براى ما محقق شد، و دیگر دیدار ممکن نیست .(18)
عزادارى براى فاطمه زهرا(سلام الله علیها)
آن روز، چهار ساله گلستان عصمت و عفاف در کنار بستر مظلومه تاریخ (فاطمه زهرا) همراه اسماء بنت عمیس زانوى غم را بغل گرفته و خیره خیره بر چهره تکیده مادر نگاه مى کرد.
مادر از او خواست که نزدیک بستر آید. سپس به او دو امانت گرانبها سپرد و فرمود: ((دخترم زینب ! دو بقچه اى که به تو مى سپارم ، یکى از آنها متعلق به دختر ابوذر غفارى و دیگرى مال خودت مى باشد، که در آن پیراهنى است که مال حسین مى باشد. اما بدان هر گاه که او، این پیراهن را از تو طلب نماید، وقت وصل و همراهى شما سر رسیده و حسین براى شهادت مهیا مى گردد.))
فاطمه (سلام الله علیها) رو به اسماء نمود و فرمود: ((من اندکى به خواب مى روم . لحظاتى بعد سراغم بیا و مرا صدا نما. اگر جواب تو را ندادم ، برو على و اولادم را مطلع کن که زهرا از دنیا رخت بربسته است .))
سپس مشغول خواندن سوره یس گشت : ((یس ، و القرآن الحکیم ...)).
اسماء لحظاتى بعد زهرا (سلام الله علیها) را صدا مى زند، اما چیزى نمى شنود و در مى یابد که دختر پیغمبر از دنیا چشم فرو بسته است .
زینب بعد از سکوت مادر با حالت صیحه و گریه خود را بر بدن مطهر او مى اندازد و صدا مى زند و مى گوید: ((مادر! سلام ما را به جدمان رسول خدا برسان . مادر! گویى ما امروز رسول خدا را از دست دادیم . مادر!...))(19)
هنگام رحلت مادر
صاحب کتاب ((ناسخ التواریخ )) مى نویسد:
به هنگام رحلت حضرت زهرا (سلام الله علیها) زینب در حالى که چادرش بر زمین کشیده مى شد، جلو آمده و فریاد زد: اى پدر، اى رسول خدا! هم اکنون محرومیت دیدار تو بر ایمان معلوم گردید و شناخته شد.
علامه مجلسى این روایت را از ((روضه )) نقل مى کند:
ام کلثوم بیرون آمد، در حالى که چادرى بر سر افکنده بود که قسمت پایین آن بر زمین کشیده مى شد و پیراهنى بر تن کرده که اندامش را پوشیده بود، صدا مى زد: اى بابا ، اى رسول خدا! هم اکنون به راستى تو را از دست دادیم ، به طورى که دیدارى دیگر نخواهد بود.(20)